دخالت در نهادهای مختلف با هدف از بین بردن استقلال آنها ادامه دارد. در حالی که استادان مختلف دانشگاههای شاخص کشور یکی پس از دیگری اخراج میشوند، نیروهای موسوم به انقلابی جای آنها را میگیرند. اما این مداخلهها با چه هدفی انجام شده و چه دستگاههایی آن را دنبال میکنند؟ این روند چه پیامدهایی برای نهاد دانشگاه و کشور خواهد داشت؟
محمود صادقی استاد دانشگاه و نماینده مجلس دهم در گفتوگو با فراز از مداخلههای فراقانونی میگوید و تاکید میکند که این روند به خالی شدن دانشگاه از متخصصان و مهاجرت آنها میانجامد.
در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
در رویهای که امروز دنبال میشود استقلال دانشگاه به شدت آسیب میبیند و این موضوع پیامدهای مهمی دارد.
نکته نخست اینکه از دهه اول انقلاب دستاندازیهایی با عناوین مختلف به دانشگاه انجام شده است و در مقاطعی نیز عوارض این مداخلهها ترمیم شده است. نخستین اقدامهایی اینچنینی انقلاب فرهنگی بود که ضرورتهای ابتدای انقلاب و جنگ آن را توجیه میکرد. پس از جنگ کشور به سمت شرایط باثبات حرکت کرد و قوانینی در این زمینه تصویب شد. از جمله این قوانین، قانون مربوط به تشکیلات وزارت علوم و قوانین مربوط به هیاتامنایی شدن دانشگاهها بود که قدمهای مهمی برای استقلال دانشگاه محسوب میشد. به ویژه در دولت اصلاحات تلاشهای بسیاری برای به رسمیت شناختهشدن استقلال دانشگاهها انجام شد. در آن مقطع مدیران گروهها و روسای دانشکدهها انتخابی شدند و قدمهایی نیز برای انتخابیشدن روسای دانشگاهها برداشته شد.
ثمرات این اقدامات نیز بالا رفتن رتبه تولیدات علمی و دانشگاهی در کشور بود که از سوی مجموعه حاکمیت مایه مباهات ایران شناخته شد. بنابراین بخش عمدهای از موفقیتهای علمی مرهون استقلال نسبی اعضای هیات علمی و دانشگاهها بوده است. اگرچه هرگز دانشگاهها استقلال کامل ندارند و روسای دانشگاهها از سوی مقامات دولتی انتخاب میشوند.
این روند اما در دولت نهم و دهم تضعیف شد. شورای انقلاب فرهنگی نیز با مصوبات خود روزبهروز حوزه شمول اختیارات خود را توسعه داد و از اختیارات دانشگاه کم کرد. یعنی اختیارات از گروههای آموزشی به مدیریت دانشگاه، از مدیریت دانشگاه به وزارت علوم و سپس از شورای انقلاب فرهنگی منتقل شد.
همچنین امروز در بعضی از حوزهها نهادهای خارجی به ویژه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در حوزه گزینش استاد و دانشجو مداخله میکنند. این نهادها حتی در مراحل مختلف جذب، تبدیل وضعیت و ارتقا نیز دخالت دارند و انجام مراحل مشروط به تایید مراجع اطلاعاتی و امنیتی است. بنابراین در حوزههای مختلف مداخلهها وجود دارد.
بنابراین آنچه اخیرا مشاهده میکنیم ریشه در دولت نهم و دهم سابقه دارد. در آن دوره حرکتی که دولت اصلاحات برای مستقل شدن نهاد دانشگاه آغاز کرده بود متوقف شد. امروز نیز همان رویه را مشاهده میکنیم که بعضا در برخی حوزهها شدیدتر شده است. برخی از این مداخلهها امروز لباس قانون به تن دارد اما بخش مهم آن فراقانونی و غیرشفاف است که در فرآیند جذب دانشگاه در وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی اتفاق میافتد. در استعلامهایی که گرفته میشود نیز تنگ نظریهای بسیاری صورت میگیرد.
پس از دولت نهم و دهم وزارت علوم تلاش کرد تا احقاق حق صورت بگیرد. من نیز در آن مقطع به عنوان مدیرکل نظارت و بازرسی وزارت علوم و شاهد بودم که شکایتهای فراوانی به ما رسید که به خیلی از آنها رسیدگی و جلوی تضییع حقوق اعضای هیات علمی گرفته شد.
اساتید دانشگاه از جمله سرمایههای نخبه و ارزشمند ایران هستند. کشور نیز به لحاظ مادی تا رسیدن این افراد به جایگاه فعلی هزینههای بسیاری کرده است. این افراد همچنین سرمایههای انسانی کمیاب محسوب میشوند و محدودیت برای کار و حذف آنها از سیستم به نظام علمی و دانشگاهی کشور آسیب وارد میکند. به تبع آن بخشهایی که مربوط به این تخصصها میشود نیز دچار اشکال خواهد شد که حوزههای مختلفی را از صنعت و کشاورزی تا پزشکی و علوم اجتماعی را در برمیگیرد. بنابراین نخستین آسیب این فشارها و محدودیتها به نظام دانشگاهی و کشور وارد میشود و سپس به ناامیدی نیروهای متخصص منجر خواهد شد. این ناامیدی نیز باعث شدت گرفتن موج مهاجرت نخبگان دانشجو و استادان میشود که امروز شاهد آن هستیم.
طبق پژوهشهای انجام شده تقریبا هر کسی که امکان مهاجرت را دارد این کار را انجام داده است. باقی نیز یا اقدامی در این رابطه انجام دادهاند یا حداقل میل به مهاجرت دارد. بخش مهمی از نابسامانیهای کشور نیز ناشی از همین روندهاست.
البته باید توجه داشت که در وضع طبیعی و بدون این فشارها نیز مشکلاتی وجود دارد و ارتباط ارگانیکی بین دانشگاه و جامعه وجود ندارد و از یافتههای علمی متخصصان و پژوهشگران استفاده نمیشود. اما وقتی این برخوردها نیز شدت میگیرد انقطاع علم از صحنه عمل تشدید میشود و آسیب آنها به نهادهای مختلف ذیربط و کشور میرسد.
از سوی دیگر وقتی با متخصصان و عالمان برخورد میشود و برای فعالیت آنها محدودیتهایی اعمال میشود، شاهد شکلگیری حوزه موازی علم به نام شبهعلم هستیم.
در حوزههای مختلف اعم از علوم انسانی، پزشکی، روانشناسی، جامعه شناسی و غیره با عالمان که با متدولوژی علمی درس خواندند برخورد میشوند و به این ترتیب جریان شبهعلم کنار آنها شکل میگیرد. این جریانهای شبهعلمی ظاهر علمی دارند و ممکن است از اصطلاحات آکادمیک نیز در اظهارات و ادبیات خود بهره بگیرند اما باطن آنها عاری از علم حقیقی است.
این جریان در حوزههای مختلف وجود دارد و به طور مثال میبینید که در حوزه پزشکی، فعالیتهایی تحت عنوان طب اسلامی یا ایرانی رواج پیدا کرده است. این جریانها با لعاب الفاظ و واژههای تخصصی کار میکنند اما به دور از متدولوژی علمی هستند و میتوانند آسیبهای بسیاری ایجاد کنند.
همچنین در حوزههایی مثل اقتصاد نیز این جریانهای شبهعلمی نظریههایی مطرح میکنند که بعضا در نظام تصمیمگیری نیز مدنظر قرار میگیرد و مشکلات متعددی را به دنبال دارد.
بنابراین در حوزههای مختلف گرفتار جریانهای شبه علمی هستیم که به مانع اثرگذاری دانشگاه و نهادهای علمی در حوزههای کاربردی تصمیمگیری و تصمیمسازی تبدیل شده است.
در چنین شرایطی، وقتی عرصه از عالمان خالی میشود شبه عالمان به میدان میآیند. این رویه در دیگر بخشهای کشور مثل صداوسیما نیز همینگونه است. آنجا نیز هنرمندان را حذف میکنند و شبههنرمندان به صحنه میآیند. نمونه واضح آن نیز برنامه نود است که هنوز پس از حذف آن، صداوسیما نتوانسته برنامهای پرمخاطب جایگزین کند. بنابراین رسانه رسمی نظام مخاطب خود را از دست میدهد. پس وقتی عرصه از متخصصان ذی ربط خالی میشود آدمهای غیرمتخصص روی کار میآیند و آسیب آن بسیار فراگیر و دامنهدار است.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟